اهمیت NEFA، BHBA، MUN، و BUN در بررسی وضعیت گاوهای شیری
پیشگفتار:
افزایش تولید شیر سبب مستعد شدن گاوهای شیری به ناهنجاریها و بیماریهای متابولیکی مانند کتوز (بالینی و تحت حاد)، کبد چرب، هایپوکلسمی و … شده است. کتوز و کبد چرب دارای ارتباط نزدیکی با یکدیگر بوده و مسئول زیان اقتصادی شدید ناشی از افت تولید شیر و افزایش دامهای حذفی هستند. کتوز بالینی در گاوهای شیری معمولا بین 2 تا 7 هفتهی آغاز شیردهی دیده میشود. اگر حتی کتوز بالینی بروز نکند، بیشتر گاوها در این مرحله از شیردهی ممکن است دچار کتوز تحت بالینی شوند که به صورت افزایش سطح اجسام کتونی خون (بدون هیچ نشانهی بالینی) بروز میکند. در کتوز تحت بالینی، با این که نشانههای بالینی دیده نمی شوند ولی افت تولید شیر و حساسیت در برابر ابتلا به بیماریهای پس از زایمان بسیار شایع است.
احتمال بروز کتوز تحت بالینی در گاوهای پُرتولید، در ماه نخست شیردهی بیشتر از ماه دوم است و بیشترین احتمال معمولا در هفتهی چهارم شیردهی دیده میشود. کبدچرب در گاوهای پُرتولید هنگامی رخ میدهد که ورود چربیها به کبد بیش از توانایی و ظرفیت کبد برای اکسیداسیون یا به بیرون فرستادن چربیها برای مصرف در دیگر اندامهای بدن باشد. بروز چنین حالتی در چهار هفتهی نخست شیردهی شایعتر است. در گاوهای پرتولید، آسیبهای کبدی ناشی از نفوذ چربی (Lipid infiltration) در کبد به دلیل لیپوموبیلیزاسیون (Lipomobilization) بیش از حد، معمولا در هفته های نخست شیردهی دیده میشود. توسعه و گسترش نفوذ چربیها در کبد، گاو را مستعد ناهنجاریها و بیماریهایی چون کتوز، ورم پستان، متریتیس، هایپوکلسمی، جابجایی شیردان، و جفتماندگی میکند.
یکی از روشهای غیرتهاجمی و نسبتا ارزانقیمت برای بررسی وضعیت بدن از نظر آسیبهای کبدی، تنشها، شرایط متابولیکی و تغذیهای گاوها، سنجش فراسنجههای بیوشیمیایی خون و شیر است. در این میان سنجش BHBA (Beta-hydroxybutyric acid)، NEFA (Non-esterified free fatty acids)، گلوکز، کلسترول، آلبومین، نیتروژن اورهای [Urinary nitrogen (UN) شامل BUN (Blood urea nitrogen) در خون و MUN (Milk urea nitrogen) در شیر] و آنزیمهای کبدی GGT (Gamma-glutamyl transferase)، GLDH (Glutamate dehydrogenase)، AST (Aspartate transaminase) خون از اهمیت ویژهای برخوردار است. در زیر دو جدول برای مقایسهی گسترهی قابل پذیرش غلظت برخی آنالیتهای بیوشیمیایی و معدنی خون در گاوهای سالم و گاوهای مستعد بیماری ارایه شده است. در جدول 1 گسترهی قابل پذیرش غلظت برخی آنالیتهای خونی در دورهی انتقال گاوهای شیری بالغ و سالم، و در جدول 2 نیز محدودهی غلظت برخی مواد معدنی خون در گاوهای سالم و گاوهای مستعد بیماری (Concern levels) ارایه شده است. بدیهی است که دادههای موجود در این دو جدول، مطلق نبوده و از جمع آوری داده های موجود در چندین مقالهی پژوهشی به دست آمدهاند؛ بنابراین استناد مطلق به این دو جدول برای بررسی وضعیت گاو (و بهویژه پیشبینی بروز بیماری) ممکن است سبب بروز خطا شود.
|
||
|
1- NEFA و BHBA
NEFFی پلاسمایی نشاندهندهی وضعیت موبیلیزاسیون چربیهای بدن در پاسخ به بالانس منفی انرژی یا قرار گرفتن گاو در معرض تنشهای گوناگون است. اندازهگیری غلظت NEFA (همراه با فاکتورهای دیگر) میتواند به عنوان ابزاری مناسب برای شناسایی مشکلات دام در طی دورههای مختلف تولید و دورهی انتقال استفاده شود. در طی کمبود انرژی، گاو به تجزیهی ذخایر تریآسیلگلیسرول (چربی) بدن خود میپردازد. نتیجهی این تجزیهی بافتهای چربی بدن، تولید NEFA و ورود آنها به جریان خون و انتقال به بافتها و اندامهای بدن است.
اندازه گیری میزان NEFA در جریان خون نشاندهندهی موبیلیزاسیون چربی از ذخایر چربیهای بدن است. بالا بودن میزان NEFA در خون (بیش از حد نرمال) بیانکنندهی کمبود انرژی جیرهای برای رفع نیازهای گاو برای تولید شیر یا رشد جنین بوده و بدن برای جبران این کمبود به استفاده از ذخایر چربی بدن روی میآورد. افزایش NEFA در اواخر دورهی کلوزآپ سبب افزایش احتمال شیوع کتوز، جابجایی شیردان و جفتماندگی شده ولی معمولا تبشیر ایجاد نمیکند. موبیلیزاسیون شدید و بلندمدت چربیهای بدن که بهصورت بالا بودن مداوم NEFA در خون و کاهش BCS بروز میکند، منجر به تجمع چربیها در کبد و ایجاد کبدچرب میشود.
NEFAی پلاسمایی را با روشهای آنزیمی اندازهگیری میکنند. تغییرات تیپیک NEFA در طی دوران انتقال در شکل 1 دیده می شود.
شکل 1: تغییرات تیپیک NEFA در طی دوران انتقال |
در حالت نرمال و در گاوهایی که تحت بالانس مثبت انرژی قرار دارند، این میزان کمتر از 200 µM (یا 0.2 mM) است. در طی دورهی کلوزآپ، و با نزدیک شدن به زمان زایمان، این مقدار افزایش یافته و در آخرین هفتهی پیش از زایمان بین 0.2 تا 0.3 میلیمولار (mmole/L = mM) متغیر است. 2 تا 3 روز پیش از زایمان، این مقدار بهسرعت و بهشدت افزایش یافته و در روز زایمان به اوج خود یعنی 0.8 – 1.2 mM میرسد. دلیل این افزایش شدید و سریع، تغییرات هورمونی و تنش ناشی از زایمان در این دورهی حساس است. پس از زایمان، NEFA به سرعت کاهش مییابد. البته این میزان (0.8 – 1.2 mM) میتواند تا هفتهی نخست شیردهی نیز دوام داشته باشد، ولی از این زمان به بعد به شدت کاهش مییابد.
اگر میزان NEFAی پلاسمایی یک هفته پس از زایمان (از روز 8 پس از زایمان به بعد) بیش از 0.7 mM باشد، نشاندهندهی بالانس منفی شدید انرژی بوده و سلامت گاو به خطر میافتد. در این حالت، باید شرایط مدیریت تغذیهای و محیطی دام تازهزا را مورد بررسی و بازبینی قرار گیرد (حتی شرایط پیش از زایمان مورد بازبینی قرار گیرد). هرچه این مقدار بیشتر از 0.7 mM باشد، شرایط خطرناکتر است. در حالت نرمال، 3 تا 4 هفته پس از زایمان، این میزان باید به زیر 0.3 mM باز گردد (جدول 3).
اندازه گیری NEFA دارای ارزش زیادی در دورهی کلوزآپ و گاوهای تازهزا (دوره انتقال) میباشد. محدودیتها و شرایط ویژهای برای اندازهگیری NEFA در این دوره وجود دارد که در زیر به آنها اشاره میشود:
برای اندازهگیری NEFA میتوان هم از سرم و هم پلاسما استفاده کرد. اگر از پلاسما استفاده شود، برای تهیه ی آن بهتر است از EDTA استفاده شود نه هپارین. هپارین سبب بیشبرآورد (Overestimate) در نتایج NEFA میشود (بهویژه اگر نمونه بیش از 24 ساعت نگهداری شود). در اندازهگیری NEFA باید در حداقل زمان ممکن سرم یا پلاسما از سلولهای خونی جدا شده و در لولههای جداگانه نگهداری شوند. وجود سلولهای خونی سبب ایجاد نتایج نادرست میشود. توجه به این نکته ضروری است که در مورد نمونههای خونی مورد استفاده برای سنجش NEFA و BHBA، برای جداسازی سرم از سلولهای خونی نباید از لولههای جداکنندهی سرم (مانند Corvac serum separator) استفاده شود، زیرا این لولهها دارای ژل ویژهای هستند که برای جداسازی موثر سرم از سلولهای خونی بهکار میرود و این ژل دارای اثراتی نامناسب روی NEFA و BHBA بوده که منجر به بروز خطا در نتایج میگردد. بهتر است نمونههای سرم یا پلاسما در دمای 4 ºC (دمای یخچالی) نگهداری شده و در فاصله ی زمانی حداکثر 72 ساعت به آزمایشگاه انتقال و مورد سنجش قرار گیرند (بهترین زمان کمتر از 24 ساعت است). برای نگهداری بلندمدت نمونه های سرم یا پلاسما میتوان آنها را بهمدت یک ماه در دمای حداقل -40 ºC یا کمتر (ترجیحا -70 ºC) نگهداری کرد ولی اگر در مدت گفته شده در بالا (72 ساعت) آنها را به آزمایشگاه انتقال دهیم، نیازی به انجماد نبوده و همان دمای 4 ºC کافی است. NEFA نسبت به BHBA بسیار حساستر بوده و نوع نمونهی خونی (سرم یا پلاسما) و شرایط و مدت نگهداری، روی نتایج موثر است. برای سنجش NEFA در گاوهای تازهزا بهتر است از نمونههای سرم استفاده شود (نه پلاسما). در مورد BHBA میتوان از پلاسما (EDTA یا هپارینه)، و سرم استفاده کرد و همان شرایط نگهداری و انتقال که برای NEFA گفته شد، برای BHBA هم قابل استفاده است؛
– برای هر اندازهگیری باید حداقل از 7 گاو استفاده شود (7 تکرار). دلیل آن، وجود واریانس زیاد در مقدار NEFA در میان گاوها است. هرچه تعداد گاوهای مورد نمونهبرداری از 7 راس بیشتر باشد، دقت و صحت اندازهگیری بیشتر خواهد بود. در مورد گلههای بیش از 500 راس دام دوشا، بهتر است تعداد نمونهها بیش از 12 دام باشد، و به ازای هر 500 راس دام دوشای اضافه، حداقل 6 راس به گاوهای مورد نمونهبرداری افزوده شود (بهعنوان نمونه از یک گاوداری که دارای 2000 راس گاو دوشا است، حداقل 6 + 6 + 6 + 12 = 30 راس گاو برای نمونهبرداری انتخاب شوند)؛
– ضریب تغییر یا CV تست اندازهگیری NEFA در حدود 10 % است، بنابراین، بهعنوان نمونه اگر پاسخ حاصل از اندازهگیری NEFA برابر 0.5 mM باشد، مقدار واقعی بین 0.45 – 0.55 mM خواهد بود؛
– معمولا غلظت NEFA در اوایل صبح حداکثر، و در اواخر بعد از ظهر، حداقل است. خوراک دادن به طور معنیداری سبب کاهش NEFA میشود. به همین دلیل بهتر است نمونههای خون در صبح و پیش از نخستین مرحلهی خوراکدهی روزانه انجام شود؛
– مقدار NEFA در خون گاوهایی که در جیرهی خود روزانه از 450 تا 1350 گرم (0.5 تا 1.5 پوند) مکمل چربی استفاده میکنند (نسبت به گاوهایی که از این نوع مکمل استفاده نمیکنند) حدود 50 µM بیشتر است؛
– معمولا میزان NEFA در اواسط دورهی شیردهی تلیسهها، نسبت به گاوهای چندشکم زایش، حدود 23 درصد بیشتر است که دلیل آن، نیاز بیشتر تلیسهها به مواد مغذی به منظور رفع نیازهای رشد است؛
– 3 روز پیش از زایمان و 3 روز پس از زایمان، زمان مناسبی برای خونگیری به منظور سنجش NEFA نیست و مقادیر NEFAیی که در این بازهی زمانی اندازهگیری شده باشند، قابل اطمینان و استناد نیستند. از آنجاییکه شاید زمان زایش را نتوان بهطور دقیق مشخص کرد، اگر خونگیری در مرحلهی کلوزآپ بهگونهای انجام شده باشد که 3 روز پس از آن، دام زایمان کرده باشد، بهتر است مقادیر NEFAی حاصل از آن خونگیری، برای قضاوت و داوری وضعیت آن گاو مورد استفاده قرار نگیرند. در مورد گاوهای کلوز آپ بهتر است نمونهگیری خونی بین 4 تا 14 روز پیش از زایمان صورت گیرد. در مورد گاوهای تازهزا بهتر است نمونهگیری خونی بین 4 تا 14 روز پس از زایمان صورت گیرد؛
– برای دورهی کلوزآپ نیازی به اندازهگیری BHBA نیست و اندازهگیری NEFA کافی است (البته اندازهگیری BHBA در دورهی کلوز آپ میتواند به نتایج بهتری منجر شود، ولی در برخی مواقع نتایج آن قابل تفسیر نیست). با این حال، برای گاوهای تازهزا، افزون بر NEFA، سنجش BHBA نیز ضروری است؛
– اندازهگیری NEFA و BHBA برای بررسی وضعیت انرژی و کتوز تحت حاد است؛ ولی اگر بخواهیم پروفایل متابولیکی دام را نیز داشته باشیم، باید در دورهی پس از زایمان (و در همان فاصلهی زمانی 4 تا 14 روز)، افزون بر NEFA و BHBA، مقادیر آلبومین، BUN و AST (آسپارتات ترانسآمیناز) را نیز مورد سنجش قرار دهیم؛
– سنجش NEFA در دورهی پس از زایمان دارای ارزش بیشتری نسبت به NEFAی پیش از زایمان (یا BHBA پس از زایمان) برای پیشبینی بیماریهای پس از زایمان [یا بیماریهای داوناستریم (Downstream diseases)] مانند جابجایی شیردان، متریتیس، ورم پستان، کتوز و یا افت عملکرد تولیدمثلی است؛
– در هنگام خونگیری نباید به گاوها استرس وارد شود، زیرا تنش سبب افزایش ناگهانی NEFA به دلیل ترشح هورمونهای استرسی میشود. اگر به هنگام نمونهگیری با ملایمت با آنها رفتار شود، این افزایش ناشی از تنش، کم بوده و قابل چشمپوشی است؛
– اگر میزان NEFA بیش از حد بوده ولی شرایط مدیریتی و آسایش گاوها مناسب باشد، میتوان به وجود مشکلاتی در جیره و یا مدیریت خوراکدهی مشکوک شد. اگر گاوها دارای مدیریت تغذیهای مناسبی بوده ولی از نظر شرایط محیطی و آسایشی دارای وضعیت نامناسبی باشند، میزان NEFA (به دلیل تنش حاصل از عدم آسایش) بالا میرود. دادههای علمی کافی برای تعیین میزان این افزایش در دسترس نیست زیرا عوامل ایجاد کنندهی تنش از نظر نوع و میزان، بسیار متنوع هستند ولی آنچه مسلم است، بروز افزایش در NEFA معمولا در شرایط تنش زا دیده میشود؛
– بهتر است نمونهگیری از گاوهای شکم دوم به بعد انجام شود؛
– بههیچروی Pool sample (مخلوط کردن نمونههای خونی حاصل از چند گاو دارای شرایط یکسان) تهیه نشود و هر نمونه بهطور مستقل مورد سنجش قرار گیرد؛
– اگر میزان NEFA (4 تا 14 روز پس از زایمان) در 15 تا 20 درصد نمونههای خونی مورد سنجش، بیش از 0.7 mM (mEq/L) یا 700 µM باشد، احتمال زیادی برای بروز ناهنجاریها و بیماریهای پس از زایمان و کاهش تولید شیر وجود دارد؛
– نسبت NEFA به کلسترول (NEFA : Cholesterol) به عنوان شاخصی کاربردی برای عملکرد کبد و بررسی وضعیت کبد چرب مورد استفاده قرار میگیرد. این شاخص فاقد واحد است زیرا هر دو واحد NEFA و کلسترول برحسب mM بوده و از هم میروند. برای تبدیل واحد کلسترول از mg/dL (کلسترول معمولا با واحد mg/dL بیان میشود) به mM از معادلهی زیر استفاده میشود:
mg/dL (Cholesterol) × 0.02586 = mM (Cholesterol)
گاوهایی که در دورهی کلوزآپ و تازهزا دارای نسبت NEFA : Cholesterol بیشتر از به ترتیب 0.2 mM (کلوزآپ) و 0.3 mM (تازهزا) باشند، مستعد بیمارهای پس از زایمان هستند.
– BHBA ، بیومارکری برای بررسی کتوز تحت بالینی بوده و تفسیر آن مشابه NEFA است. BHBA نیز مانند NEFA با نزدیک شدن به زمان زایش، افزایش یافته و این افزایش تا روز 30 ام پس از زایش (DIM = 30) ادامه مییابد. پس از آن (DIM = 30)، BHBA شروع به کاهش یافتن میکند. اگر میزان BHBA (4 تا 14 روز پس از زایمان) در بیش از 10 درصد نمونههای خونی مورد سنجش، بیش از 10 mg/dL (960 µM) باشد، احتمال زیادی برای بروز ناهنجاریها و بیماریهای پس از زایمان (بهویژه کتوز بالینی)، و افت راندمان تولیدمثلی و کاهش تولید شیر وجود دارد. برای تبدیل واحد BHBA از mg/dL به mM، یا µM از این فرمولها استفاده میشود:
mmole/L or mM = mg/dL × 0.09605
µmole/L or µM = mg/dL × 96.05
جدول 3 : مقادیر NEFA و BHBA در دورههای پیش و پس از زایمان در گاو شیری |
||||||||||||
متابولیت |
اواخر شیردهی |
یک هفته پیش از زایمان |
یک هفته پس از زایمان |
30 DIM |
||||||||
NEFA |
< 200 µM |
< 0.2 mM |
mg/dL* |
300 µM |
0.3 mM |
mg/dL |
800-1200 µM |
0.2 mM |
mg/dL |
< 300 µM |
< 0.3 mM |
mg/dL |
BHBA |
500 µM |
0.5 mM |
5.20 mg/dL** |
800 µM |
0.8 mM |
8.32 mg/dL |
1100 µM |
1.1 mM |
11.45 mg/dL |
900 µM |
0.9 mM |
9.37 mg/dL |
*از آنجاییکه NEFA مجموعهای از اسیدهای چرب غیر اشباع خون است، فاقد جرم مولکولی مشخصی بوده و بنابراین نمیتوان فرمول ویژهای برای تبدیل واحد mM یا µM به mg/dL در مورد NEFA ارایه داد و به همین دلیل واحدهای مورد استفاده برای بیان مقادیر NEFA فقط mM یا µM است. |
||||||||||||
**در مورد BHBA، برای تبدیل واحدهای mM و µM به mg/dL از معادلات به ترتیب (mg/dL) × 0.09605 = (mM) و (mg/dL) × 96.05 = (µM) استفاده شده است. |
– برای اندازهگیری BHBA خون از سرم یا پلاسما استفاده میشود. برای تهیهی پلاسما میتوان از EDTA یا هپارین استفاده کرد (برخلاف NEFA که استفاده از هپارین برای تهیهی پلاسما سبب بروز خطا میشود). نمونهی سرم یا پلاسمای مورد استفاده برای سنجش BHBA را میتوان تا 72 ساعت در دمای 4 ºC بدون بروز خطا نگهداری کرد، ولی بهتر است سنجش در 24 ساعت نخست پس از نمونهگیری انجام شود. خون کامل را نیز میتوان 24 ساعت در دمای 4 ºC نگهداری و سپس سرم یا پلاسما را استخراج و برای سنجش BHBA مورد استفاده قرار داد (هرچند جداسازی سرم و پلاسما از سلولهای خونی، بیدرنگ پس از خونگیری توصیه میشود). برای سنجش BHBA، سرم یا پلاسما را میتوان بهمدت یک ماه در دمای -70 ºC نگهداری کرد؛
– برای سنجش BHBA بههیچروی Pool sample تهیه نشود؛
– برای سنجش BHBA شرایط خونگیری از نظر تعداد نمونه، شکم زایش، زمان خونگیری (4 تا 14 روز پس از زایمان) دقیقا مانند NEFA است؛
– بالا بودن غلظت BHBA خون میتواند به چند دلیل باشد:
الف- لیپولیز بافت چربی. هر عاملی که سبب بروز بالانس منفی انرژی شود، منجر به لیپولیز بافت چربی میشود. از جملهی این عوامل میتوان به گرسنگی، بیاشتهایی، شرایط دورهی پایانی آبستنی، شیردهی، و کمبود انسولین اشاره کرد. در مراحل پایانی آبستنی، بالانس منفی انرژی میتواند به دلیل مقاومت به انسولین ناشی از پروژسترون باشد. پروژسترون سبب شیفت متابولیسم انرژی از گلوکز به چربی و در نتیجه کتوز پس از زایمان (تحت بالینی یا بالینی) میشود. البته باید توجه داشت که در گاو شیری احتمال کتوز پس از زایمان بسیار بیشتر است که دلیل آن کاهش مصرف DM و افزایش نیاز به انرژی (برای تولید شیر) در این دوره بوده که منجر به لیپولیز بافت چربی و تولید اجسام کتونی (و BHBA) میشود. بسیاری از گاوهای شیری در دورهی انتقال دچار عارضهی مقاومت به انسولین هستند. مقاومت به انسولین منجر به شیفت متابولیسم انرژی از گلوکز به چربی و افزایش لیپولیز و کتوز ناشی از آن میشود. اگر در دورهی پس از زایمان، میزان BHBA بالا بوده ولی نشانههای بالینی کتوز (یعنی کاهش تولید شیر و کاهش شدید مصرف خوراک) دیده نشود، گاو دچار کتوز تحت بالینی است. ارتباط نزدیکی میان کتوز تحت بالینی با افزایش شیوع بیماریهای التهابی (مانند متریتیس و ورم پستان) و بیماریهای متابولیکی (جابجایی شیردان، و کتوز بالینی) در مراحل پس از زایمان وجود دارد. کتوز تحت بالینی آغازگر بروز کبدچرب نیز میباشد. کتوز بالینی در گاوهای شیری نیز معمولا در اوایل شیردهی (2 تا 4 هفتهی نخست) به دلیل نیاز بالا به انرژی و عدم تامین آن رخ میدهد. این نوع کتوز را کتوز شیردهی (Lactation ketosis) یا کتوز خودبخودی (Spontaneous ketosis) نیز مینامند که در نتیجهی بالانس منفی شدید انرژی به دلیل تنش زایمان و نیز تولید شیر است. در این حالت میزان BHBA در خون، ادرار و شیر بسیار بالا است. در کتوز بالینی میزان BHBA خون بیش از 27 mg/dL است؛
ب- کتوز گوارشی. افزایش جذب بوتیریت از دیوارهی شکمبه به دلیل مصرف سیلوی فاسد شده که حاوی مقادیر بالایی از بوتیریک اسید (سیلوی بوتیریکی) میباشد. به این حالت کتوز گوارشی (Alimentary ketosis) گفته میشود؛
2- آسپارتیت ترانسآمیناز (AST)
AST بیومارکری برای سنجش بروز و شیوع کبد چرب است. کبد چرب سبب تخریب سلولهای کبدی و نشت آنزیم AST از درون این سلولها به خون میشود. البته باید توجه داشت که بالا بودن AST الزاما به معنای آسیبهای کبدی نیست بلکه بالا رفتن AST در خون میتواند به دلیل آسیبهای ماهیچهای نیز باشد. برای تشخیص این که آیا بالا بودن AST به دلیل آسیب ماهیچهای است یا کبدی، میتوان میزان آنزیم کرهآتینکیناز (Creatine kinase) یا CK را نیز اندازهگیری کرد. بالا بودن همزمان این دو آنزیم در خون نشاندهندهی آسیب ماهیچهای است. بسیاری از پژوهشها نشان دادهاند که در گاو شیری (برخلاف انسان)، بالا بودن AST خون الزاما به معنای کبد چرب نیست. در گاو شیری سنجش آنزیمهای گلوتامیت دهیدروژناز (GLDH) برای بررسی آسیبهای کبدی میتواند جایگزین AST باشد؛
3- نیتروژن اورهای (Urea Nitrogen = UN):
آمینواسیدها و پپتیدهای جذب شده در بدن، اگر برای تولید شیر یا دیگر نیازهای بدن مورد استفاده قرار نگیرند، به کبد رفته و پس از دآمیناسیون، اسکلت کربنی آنها به انرژی، و گروه آمینوی آنها نیز به اوره تبدیل میشود. اوره بهوسیلهی سلولهای کبدی (هپاتوسایتها) از آمونیاک سنتز میشود. این آمونیاک، خود از کاتابولیسم آمینواسیدهای پروتیینهای جیره و یا پروتیینهای بافتهای بدن (بهویژه ماهیچهها) حاصل میشود. اوره از طریق ادرار، مدفوع، بزاق، عرق و شیر دفع میشود.
نیتروژن مربوط به اوره را نیتروژن اورهای یا UN مینامند. میزان UN در خون، سرم یا پلاسما را BUN (Blood urea nitrogen)، و مقدار UN در شیر را MUN (Milk urea nitrogen) مینامند. UN بیانگر میزان غلظت آمونیاک در شکمبه و نیز مقدار پروتیین (و انرژی) جیره است. UN را میتوان در خون، سرم، پلاسما، و شیر اندازهگیری کرد. تفسیر نتایج حاصل از BUN و MUN دارای تشابهاتی میباشد. اورهی تولیدی در کبد، به خون وارد شده و BUN را بوجود میآورد. BUN دارای سه سرنوشت است:
– ورود به شکمبه از راه بزاق و یا انتشار از دیوارهی شکمبه به درون آن (برای تولید پروتیین میکروبی)؛
– ترشح به شیر؛
– دفع از راه ادرار.
دفع اوره از راه ادرار تقریبا ثابت است، بنابراین افزایش تولید اوره در کبد منجر به افزایش BUN (اورهی خون) میشود. البته بخشی از این افزایش BUN، با ورود و انتشار اوره به شیر جبران میشود. به همین دلیل MUN متناسب با BUN تغییر میکند و ارتباطی خطی میان BUN و MUN وجود دارد، بدین صورت که هرچه BUN افزایش یابد، تقریبا به همان میزان MUN نیز افزایش مییابد.
در شرایط نرمال میزان MUN شیر باید بین 8 – 12 mg/dL باشد (برای گاوهای پُرتولید تا 15 mg/dL). در برخی منابع دیگر این مقادیر بین 13 – 17 و یا 11 – 18 میلیگرم بر دسیلیتر نیز گفته شده است. در صورتی که مقدار MUN بیرون از این محدوده باشد، باید دلیل آن مورد بررسی قرار گیرد. برای سنجش MUN حداقل باید از 10 تا 12 گاو نمونهبرداری شود. نباید از تانک شیر نمونهبرداری شود، چون خطای بالایی دارد و با مخلوط شدن شیر گاوهای گوناگون در تانک شیر، مقادیر MUN تعدیل شده و قابل اعتماد نیست.
اگر گاوها کمتر از مقدار مورد انتظار شیر تولید کنند، افزایش پروتیین جیره منجر به بالا رفتن MUN میشود. در این حالت پیش از بالا بردن پروتیین جیره، باید دلیل کاهش تولید شیر را پیدا کرد (مثلا کمبود انرژی جیره) و فقط هنگامی باید به افزودن پروتیین جیره اقدام نمود که دلیل کاهش تولید شیر مربوط به کمبود پروتیین جیره باشد.
اگر میزان تولید شیر در حد قابل انتظار بوده ولی MUN بالا باشد، باید به فرمولاسیون جیره توجه شود. بهعنوان مثال، اگر جیره فقط بر اساس CP تنظیم شده باشد و به فرمولاسیونهای پروتیینی توجه نشده باشد، ممکن است چنین حالتی رخ دهد (مثلا اگر RDP بیش از حد باشد، MUN افزایش مییابد ولی میزان تولید شیر در حد قابل انتظار است). اگر فرمولاسیون جیره درست بود، باید به آنالیز مواد مغذی مورد استفاده در جیره مشکوک شد. این مشکل بهویژه در مورد علوفهها بیشتر رخ میدهد، زیرا مواد مغذی علوفهها دارای تغییرات زیادی هستند (بهویژه در مورد میزان پروتیین).
در صورت درست بودن آنالیز مواد خوراکی، باید به فرآیند خوراکدهی به گاوها توجه شود؛ بهعنوان نمونه، اگر جیرهی TMR بهخوبی مخلوط نشده باشد، امکان بالا رفتن MUN بسیار زیاد است. مخلوط نامناسب TMR سبب توزیع نامناسب مواد مغذی در میان گاوها میشود و برخی از آنها مواد مغذی بیشتر، و برخی دیگر مواد مغذی کمتری دریافت میکند. بهعنوان مثال، اگر کنجالهی سویا بیش از حد، و ذرت، کمتر از حد مصرف شود، دام دچار فزونی پروتیین و کمبود انرژی شده و نتیجهی آن افزایش MUN خواهد بود.
اگر مشکلی در تهیهی TMR وجود نداشت و باز هم MUN بالا بود، باید به چگونگی مصرف خوراک توسط گاوها توجه نمود، یعنی باید دید آنچه گاوها واقعا مصرف میکنند، چیست؟ خوراک باقیمانده در آخور پس از پایان خوراکدهی باید همانند خوراکی باشد که از اول در آخور ریخته شده است. اگر گاوها قادر به انتخاب برخی مواد خوراکی برای مصرف باشند، طبیعتا کنسانتره را ترجیح میدهند و علوفهی کمتری مصرف میکنند (این نشاندهندهی آن است که خوراک TMR بهخوبی مخلوط نشده است)؛ بدین ترتیب مقدار MUN بالا میرود.
کاهش MUN نشاندهندهی ناکافی بودن پروتیین جیره است که معمولا منجر به کاهش تولید شیر نیز میشود. دلیل کمبود پروتیین جیره میتواند ناشی از آسیبهای گرمایی پروتیین جیره و عدم دسترسی آن برای گاو باشد. آسیب گرمایی پروتیینها سبب باند شدن آنها با دیگر مواد و غیرقابل دسترس شدن آنها میشود. علوفهها ممکن است در حین سیلو شدن یا در طی فرآیند خشک کردن، دچار آسیب گرمایی شده و بخشی از پروتیین آنها از دسترسی دام خارج شود. دسترسی کم پروتیین در جیره سبب کاهش جذب آن در بدن و در نتیجه کاهش MUN شود. اگر میزان MUN بهشدت کاهش یافته باشد، میتوان کاهش تولید را به روشنی دید. در این حالت باید ADIN ( Acid detergent insoluble nitrogen= نیتروژن نامحلول در شویندهی اسیدی) یا پروتیین باند شده را در خوراک مورد اندازهگیری قرار داد.
ممکن است افزایش MUN بهدلیل مشکل پروتیین در جیره نباشد. کاهش مصرف آب نیز میتواند منجر به افزایش MUN شود. این کاهش مصرف میتواند بهدلیل در اختیار نبودن آب کافی و تمیز برای دام بوده و یا به دلیل کمبود نمک جیره باشد. کاهش مصرف آب (بهدلیل هر یک از عوامل بالا) سبب کاهش دفع ادراری اوره از بدن و بالا رفتن MUN میشود.
ممکن است در برخی موارد درصد بالایی از علوفهی لگومی (مانند یونجه) جایگزین سیلوی ذرت شود. در این حالت نیز افزایش MUN قابل انتظار خواهد بود.
نامتعادل بودن RUP و RDP در جیره منجر به افزایش BUN و MUN میشود، ولی این افزایش بهاندازهی افزایش BUN و MUN ناشی از زیادی CP جیره نیست؛ بهعبارت دیگر، نقش و تاثیر CP جیره در تغییر BUN و MUN بیش از RDP و RUP جیره است. کاهش انرژی جیره نیز منجر به افزایش BUN میشود، زیرا بدن مجبور است از کاتابولیسم پروتیینهای ماهیچهها بخشی از انرژی (بهصورت گلوکز) را تامین کند. همچنین به دلیل کمبود انرژی جیره، میکروارگانیسمهای شکمبه توانایی تبدیل NPN (Non-protein nitrogen) به پروتیین میکروبی (Microbial protein = MP) را نداشته و در نتیجه BUN بالا میرود. افزایش تعداد دفعات خوراکدهی در روز نیز سبب کاهش BUN میشود، زیرا در این حالت، نیتروژن با راندمان بالاتری در شکمبه مورد استفاده قرار میگیرد (به این دلیل که مقدار نیتروژن کمتری، در زمان و فرصت بیشتری توسط میکروارگانیسمهای شکمبه برای سنتز پروتیین میکروبی مورد استفاده قرار میگیرد). کمبود گوگرد جیره میتواند منجر به افزایش BUN شود که دلیل آن عدم استفادهی موثر از آمونیاک توسط میکروارگانیسمهای شکمبه برای سنتز آمینواسیدهای گوگرددار است. در گاو شیری میزان BUN از مرحلهی خشکی به سمت مرحلهی شیردهی افزایش مییابد که دلیل آن روند افزایشی تولید شیر در طی این مرحله است. با افزایش سن نیز میزان BUN افزایش مییابد.
زمان خونگیری دارای اهمیت زیادی در نتایج BUN و MUN است. بیشترین غلظت BUN، چندین ساعت پس از مصرف خوراک دیده میشود. بیشترین غلظت MUN نیز بین 1 تا 2 ساعت پس از مشاهدهی بیشترین غلظت BUN رخ میدهد. به همین دلیل، بهترین زمان نمونهگیری از خون برای تعیین BUN، اوایل صبح و پیش از نخستین وعدهی خوراک است. افزایش BUN یا MUN به بیش از 19 تا 20 میلیگرم بر دسیلیتر (mg/dL) سبب کاهش معنیدار باروری و فعالیتهای تولیدمثلی میشود. در گاوهای شیری پُرتولید مقادیر کمتر از 15 mg/dL نشاندهندهی کمبود نسبی پروتیین جیره است.
3-1- BUN :
غلظت BUN نشانگر دقیقی از دفع N ادراری در روز است. برای سنجش نیتروژن اورهای میتوان از سرم یا پلاسما (برای BUN) و یا ادرار استفاده کرد. اگر از پلاسما استفاده شود، میتوان از EDTA یا هپارین برای تهیهی پلاسما استفاده کرد. البته باید توجه داشت که هپارین مورد استفاده برای تهیهی پلاسما معمولا به سه شکل نمک سدیمی، نمک لیتیومی و نمک آمونیومی (Ammonium heparin) است. استفاده از هپارین آمونیومی برای تهیهی پلاسما (مورد استفاده در سنجش نیتروژن اورهای) سبب بروز خطا میشود زیرا آمونیوم موجود در هپارین موجب افزایش میزان اورهی اندازهگیری شده و بیشبرآورد (Overestimation) آن میشود؛ بنابراین، برای تهیهی پلاسمای مورد استفاده برای سنجش نیتروژن اورهای باید از هپارین سدیمی یا لیتیومی استفاده شود.
نمونهی ادراری، سرمی یا پلاسمایی را میتوان به مدت 7 روز در دمای 2 تا 8 درجهی سلسیوس و یا به مدت یک سال در دمای -15 تا -25 درجهی سلسیوس نگهداری کرد (البته نمونهی ادرار را در دمای -15 تا -25 درجهی سلسیوس نباید بیش از 4 هفته نگهداری کرد). واحد اندازهگیری نیتروژن اورهای mg/dL است که اگر در 0.1665 ضرب شود، این واحد به mmole/L یا mM تبدیل میشود (اگر در 166.5 ضرب شود، این واحد به µmole/L یا µM تبدیل میشود :
Urea nitrogen (mg/dL) × 0.1665 = mmole/L or mM
Urea nitrogen (mg/dL) × 166.5 = µmole/L or µM
به طور کلی برای تبدیل واحد mg/dL هر مادهای با جرم مولکولی (MW) معین، به mM یا µM میتوان از معادلات زیر استفاده کرد:
(mg/dL) × = mmole/L or mM
(mg/dL) × = µmole/L or µM
بهعنوان نمونه این تبدیل برای اوره (MW=60.06)، BHBA (MW = 104.11) برابر است با:
Urea: (mg/dL) × = (mg/dL) × 0.1665 mmole/L or mM
(mg/dL) × = (mg/dL) × 166.5 µmole/L or µM
————————————————————————————-
BHBA: (mg/dL) × = (mg/dL) × 0.09605 mmole/L or mM
(mg/dL) × = (mg/dL) × 96.05 µmole/L or µM
توجه به این نکته بسیار مهم است: از آنجاییکه NEFAمجموعهای از اسیدهای چرب غیر اشباع خون است، فاقد جرم مولکولی مشخصی بوده و بنابراین نمیتوان فرمول ویژهای برای تبدیل واحد mg/dL به mM یا µM در مورد NEFA ارایه داد و به همین دلیل واحدهای مورد استفاده برای بیان مقادیر NEFA فقط mM یا µM است.
عوامل پاتوفیزیولوژیکی که سبب افزایش کاتابولیسم پروتیین (تب، افزایش کورتیکواستروییدها به دلیل تزریق یا تنش، و گرسنگی) و یا افزایش هضم و جذب پروتیینها در دستگاه گوارش شوند (مانند خونریزی به درون دستگاه گوارش) سبب افزایش نیتروژن اورهای در خون میشوند.
3-2- MUN :
MUN به عنوان یک ابزار مدیریتی برای پایش وضعیت تغذیهای گاوهای شیری مورد استفاده قرار میگیرد. ارتباط سودمندی میان MUN و میزان پروتیین و انرژی جیره ] یا بهتر از آن، نسبت پروتیین (P) به انرژی جیره (E)[ وجود دارد. افزایش نسبت P به E سبب افزایش MUN میشود. اگر میزان انرژی جیره کافی باشد، MUN شاخصی از وضعیت پروتیین جیره است. اگر مصرف پروتیین از راه جیره، کمتر از حد مورد نیاز باشد، میزان MUN و نیز تولید شیر کاهش مییابد. بالا بودن RDP جیره نیز منجر به افزایش MUN میشود.
عواملی که سبب افزایش MUN میشوند، عبارتند از:
– بالا بودن RDP؛
– بالا بودن RUP؛
– کمبود انرژی؛
– نامتعادل بودن نسبت P به E جیره.
هیچیک از این عوامل بهتنهایی سبب تغییر MUN نمیشوند، بلکه ترکیبی از این عوامل در کاهش یا افزایش MUN دخیل هستند. به زبان ساده، بالا بودن MUN نشاندهندهی بالا بودن نیتروژن در بدن است که میتواند به دلیل زیاد بودن پروتیین جیره باشد. نامتعادل بودن نسبت پروتیین به کربوهیدراتهای قابل تخمیر (انرژی) و عدم تامین انرژی کافی منجر به استفاده نشدن از پروتیین جیره و دفع آن به شکل اوره از شیر و افزایش MUN میشود (در این حالت تولید شیر نیز کاهش مییابد زیرا از پروتیین جیره برای تولید شیر استفاده نمیشود).
گاوهای مناسب برای سنجش MUN ، گاوهای پُرتولید و گاوهایی هستند که روزهای باز (Open days) را سپری میکنند. غلظت MUN معمولا 83 تا 98 درصد BUN است. پژوهشگران دانشگاه کُرنل، رابطهی میان BUN و MUN را بهصورت زیر بیان کردهاند:
یعنی اگر مقدار BUN را در 0.85 ضرب کنیم، مقدار MUN به دست میآید. اگر آمونیاک تولیدی در شکمبه توسط میکروبها به پروتیین میکروبی تبدیل نشود، از راه دیوارهی شکمبه به درون خون جذب میشود. آمونیاک ورودی به خون سبب تغییر pH آن شده و برای جانور سمی است. کبد، این آمونیاک را به اوره تبدیل و به صورت BUN وارد خون میکند. بیشتر BUN از راه ادرار، و مقادیر کمتری از راه شیر (MUN)، و مایعات رحمی دفع شده و بخشی از آن نیز دوباره از راه بزاق به شکمبه باز میگردد.
بالا بودن BUN نشانهی چندین مشکل است:
– نامتعادل بودن پروتیین جیره به دلیل بالا بودن پروتیین جیره، زیاد بودن RDP، بالا یا پایین بودن RUP، نامتعادل بودن آمینواسیدها، یا بالا بودن فراکسیون پروتیین محلول (Soluble protein fraction) ؛
– کمبود کربوهیدراتهای قابل تخمیر (مانند نشاسته یا پکتین) در شکمبه و ناتوانی میکروبهای شکمبه در استفاده از این انرژی برای تولید پروتیین میکروبی از آمونیاک؛
– بروز شرایط نامناسب برای رشد میکروبها و تولید پروتیین میکروبی (مانند کاهش pH، عدم تشکیل Rumen mat، پروفایل غیرنرمال اسیدهای چرب فرار، کاهش سرعت عبور مواد از شکمبه).
کاهش BUN میتواند نشانهی ناکافی بودن آمونیاک در شکمبه برای تولید مناسب پروتیین میکروبی باشد. اگر MUN در گله بیش از 18 mg/dL (و MUN گاو به صورت انفرادی بیش از 25 mg/dL) باشد، اختلالات زیر رخ میدهد:
– انرژی قابل توجهی برای تبدیل آمونیاک به اوره و دفع آن از راه ادرار مصرف میشود. بنابراین، بالا بودن MUN نشانهی مصرف انرژی زیاد توسط بدن برای تولید اوره و در نتیجه کاهش تولید شیر در حد بیش از 3 تا 4 لیتر در روز میشود؛
– بالا بودن MUN نشان میدهد که پروتیین جیره از راه اوره در حال هدر رفتن بوده و این حالت سبب بروز خسارت اقتصادی به دامدار میشود؛
– بالا بودن MUN (و BUN) سبب کاهش فعالیتهای تولیدمثلی و نرخ آبستنی میشود؛
– بالا بودن MUN (و BUN) به دلیل زیاد بودن پروتیین جیره، سبب اختلال در سیستم ایمنی و سلامتی جانور میشود؛
– بالا بودن BUN سبب دفع مقادیر زیادی N از بدن و آلودگیهای زیستمحیطی میشود.
چه هنگام باید MUN را اندازهگیری کرد؟
– هنگامی که گاوها از علوفهی سبز و آبدار استفاده میکنند؛
– هنگامی که سطوح RDP، RUP و یا فراکسیون پروتیین محلول در پروتیین جیره، تغییر داده میشود؛
– تغییر رطوبت یا اندازهی ذرات جیره؛
– مشاهدهی کاهش در نرخ باروری؛
– مشاهدهی کاهش در پروتیین شیر؛
– مشاهدهی تغییر در قوام مدفوع و یا تغییر بوی مدفوع (به دلیل وجود نیتروژن زیاد در آن).
بهتر است MUN را در گاوهای تازهزایی که بیش از 35 روز از تولید شیر در آنها میگذرد، اندازهگیری کرد؛ زیرا در پیش از 35 روز DIM (Days in milk)، مقادیر MUN متغیر و غیرقابل تفسیر است. برای بررسی میزان MUN باید میانگین MUN اندازهگیری شده از حداقل 12 گاو مورد بررسی قرار گیرد. در میانگینگیری نباید از مقادیر کمتر از 5 mg/dL استفاده کرد. اگر میزان MUN کمتر از حد نرمال باشد، پیش از دستکاری جیره، باید موارد زیر را مورد بررسی قرار داد:
– آیا پروتیین شیر در حد نرمال است؟ زیرا کاهش MUN سبب کاهش پروتیین شیر میشود؛
– آیا مدفوع سفت شده است؟ زیرا کاهش MUN سبب سفت شدن مدفوع میشود؛
– آیا عوامل تغذیهای، تاییدکنندهی کم بودن MUN هستند؟ زیرا کاهش MUN میتواند به دلیل کاهش RDP، کاهش یا افزایش RUP، بالا بودن NDF، و یا پایین بودن NFC باشد.
جدول 4 برای تفسیر نتایج MUN و مقادیر پروتیین شیر در اوایل شیردهی (DIM > 35 day) قابل استفاده است:
جدول 4 : تفسیر نتایج MUN و مقادیر پروتیین شیر در اوایل شیردهی (DIM > 35 day) |
|||
پروتیین شیر |
Low MUN (< 12 mg/dL) |
Optimal MUN (< 12 – 17 mg/dL) |
High MUN (> 18 mg/dL) |
< 3% |
– کمبود پروتیین جیره – کمبود RDP یا پروتیینهای محلول در پروتیین جیره |
– کمبود پروتیین جیره – کمبود کربوهیدراتهای قابل تخمیر در شکمبه – کمبود آمینواسیدها |
– زیاد بودن پروتیین جیره – زیاد بودن RDP یا پروتیینهای محلول در پروتیین جیره – کمبود کربوهیدراتهای قابل تخمیر در شکمبه – نامتعادل بودن آمینواسیدها |
> 3.2% |
– آمینواسیدها کافی هستند – کمبود RDP یا پروتیینهای محلول در پروتیین جیره – زیاد بودن کربوهیدراتهای قابل تخمیر در شکمبه |
– بالانس بودن آمینواسیدها – بالانس بودن کربوهیدراتهای قابل تخمیر در شکمبه |
– زیاد بودن RDP یا پروتیینهای محلول در پروتیین جیره – کمبود کربوهیدراتهای قابل تخمیر در شکمبه
|
MUN در واقع بخشی از پروتیین کل (Total protein = TP) شیر است که از نیتروژن اورهای خون (BUN) منشا میگیرد. مادهی خشک شیر حدود 12.8 % است. مادهی خشک شیر شامل پروتیینها، کربوهیدراتها، چربیها، مواد معدنی و ویتامینها است. TP شیر شامل کازئین، پروتیینهای آبپنیری و NPN است. در گاو هولشتاین بهطور معمول 0.19 % از کل پروتیین شیر (3.2 %) از MUN تشکیل شده است. بسته به نژاد گاو، ژنوتیپ، مرحلهی شیردهی، ارزش غذایی خوراک و چگونگی خوراکدهی، تکنولوژی شیردوشی، فواصل شیردوشی، وضعیت سلامتی گاو، سن گاو، و برخی عوامل دیگر، ترکیب شیر دچار تغییراتی میشود. برای اندازهگیری پروتیین خام شیر از معادلهی زیر استفاده میشود:
Crude protein = N (Kjehdahl) × 6.38
95 تا 97 درصد پروتیین خام شیر را پروتیین حقیقی تشکیل میدهد و 3 تا 5 درصد باقیمانده مربوط به NPN است. پروتیین حقیقی شیر شامل کازئین (75 تا 85 درصد) و پروتیینهای آبپنیری یا whey (18 تا 20 درصد) است. منشا NPN شیر از خون است. مهمترین (~ 50 %) و پایدارترین NPN موجود در شیر، اوره است. دیگر NPNهای موجود در شیر شامل آمینواسیدهای آزاد، کرهآتین، اسید اوریک، پپتیدها، اسیدهای آلی، و فسفولیپیدها هستند. میزان NPN شیر از نقطه نظر بررسی تعادل مواد مغذی گاو و نیز مسائل زیستمحیطی دارای اهمیت است. در بسیاری از کشورهای اروپایی به لحاظ مسائل زیستمحیطی، میزان اورهی شیر بهطور مداوم مورد پایش قرار گرفته و قوانین و استانداردهای ویژهای برای آن وجود دارد. در اروپا این میزان باید در محدودهی 15 – 30 mg/dL باشد (از نظر مسائل زیستمحیطی).
بر اساس دادههای NRC (2001) میزان نیتروژن موجود در جیرهی گاوهای شیری بیش از 6.6 % است که از این میزان، 16 % از راه ادرار و 2.7 % از راه مدفوع دفع میشود. یکی از بهترین روشها برای تعیین مقدار نیتروژن مورد استفاده توسط دام، اندازهگیری اورهی شیر است، زیرا هم به آسانی قابل اندازهگیری است و نیز نمونهبرداری آن بسیار سادهتر از ادرار یا مدفوع است. پژوهشها نشان دادهاند که اورهی شیر دارای همبستگی و ارتباط بالایی با اورهی خون و اورهی ادرار است. اورهی شیر نشانگر از دست دادن پروتیین خام جیره در دام (بهویژه دستگاه گوارش) است و به همین دلیل بیانگر راندمان تغذیهای و نیز آلودگی زسیتمحیطی است.
عوامل تغذیهای که بر MUN موثر هستند:
عامل کلیدی، تامین مقادیر کافی کربوهیدرات قابل دسترس برای تامین انرژی لازم برای میکروبهای شکمبه بهمنظور تبدیل آمونیاک به پروتیین میکروبی است. شرایط تغذیهای زیر سبب افزایش MUN در گله میشود:
– مصرف مقادیر بالایی پروتیین خام در جیره؛
– مصرف مقادیر بالایی RDP و یا پروتیین محلول میتواند سبب بالا رفتن MUN شود حتی اگر مقدار CP در حد نرمال باشد؛
– اسیدوز شکمبهای. اسیدوز سبب ناتوانی میکروبها در تولید پروتیین میکروبی و افزایش آمونیاک میشود؛
– جیرههایی که دارای کمبود کربوهیدراتهای قابل تخمیر (مانند نشاسته، قند و یا فیبر قابل هضم) هستند، سبب کاهش رشد میکروبها و تولید پروتیین میکروبی، و به دنبال آن افزایش MUN میشوند.
هر عاملی که روی BUN تاثیرگذار باشد، بر روی MUN نیز موثر است، مانند:
– زمان خوراک دادن نسبت به زمان شیردوشی؛
– جیرهی TMR نسبت به جیرههای جداگانه (Component feeding)؛
– الگوی مصرف خوراک توسط گاوها؛
– دیگر عوامل موثر روی BUN .
با استفاده از تست MUN میتوان تغییرات در خوراک و یا برنامههای مدیریتی گله را مورد پایش قرار داد. در این خصوص میتوان به موارد زیر دقت کرد:
– برای هر گله باید یک خط پایه (Baseline) برای MUN داشت. این مقدار میتواند بین 8 تا 16 میلیگرم بر دسیلیتر شیر باشد؛
– اگر این خط پایه بیش از 2 تا 3 واحد تغییر کند، باید به عواملی که سبب این تغییر شدهاند، توجه شود؛
– تغییرات بیش از 2 تا 3 واحد، زمانی معنیدار است که نسبت به میانگین هفتگی ایجاد شده باشد نه روزانه، زیرا ممکن است در روزهای مختلف تفاوت MUN زیاد باشد ولی میانگین هفتگی در حد خط پایه باشد.
عوامل تغذیهای و مدیریتی که موجب افزایش MUN میشوند:
– سیلوهای ذرت ممکن است از نظر سطح کربوهیدراتهای قابل تخمیر با یکدیگر متفاوت باشند، بنابراین، استفاده از سیلوی جدید ممکن است سبب افزایش MUN شود؛
– استفادهی گاو شیری از مرتع تازه و مرطوب (بهدلیل داشتن پروتیین خام بالا)؛
– درشت آسیاب کردن دانهها میتواند سبب کاهش تخمیر شکمبهای شود (به دلیل کاهش دسترسی به کربوهیدراتهای قابل تخمیر و کاهش تولید پروتیین میکروبی)؛
– تغییر جیره از جیرهی دارای سیلوی ذرت فرآوری شده به سیلوی ذرت فرآوری نشده یا کمفرآوری شده میتواند سبب کاهش کربوهیدراتهای قابل تخمیر در شکمبه شود (فرآوری سیلو به معنای آسیاب کردن ذرت علوفهای چاپر شده پیش از سیلو کردن است تا دانههای سالم ذرت و قطعات درشت چوب بلال به حداقل اندازهی خود رسیده و کیفیت سیلو افزایش یابد)؛
– تغییر منابع پروتیینی جیره از پروتیین کمتر قابل تجزیه به پروتیین بیشتر قابل تجزیه در شکمبه (مانند تغییر از کنجالهی سویای فرآوری شده با گرما، با کنجالهی سویای خام) که موجب افزایش غلظت آمونیاک در شکمبه میشود.
عوامل تغذیهای و مدیریتی که موجب کاهش MUN (به کمتر از 8 تا 9 میلیگرم بر دسیلیتر) میشوند:
– چنانچه شکمبه فاقد مقادیر حداقلی آمونیاک برای سنتز پروتیین میکروبی شود، تولید شیر و پروتیین شیر کاهش یافته و MUN نیز به میزان زیادی (بیش از حد نرمال) کاهش مییابد. در چنین حالتی باید از مکملهای پروتیینی، منابع پروتیینی بیشتر قابل تجزیه در شکمبه، و یا هر تغییری که سبب افزایش MUN و بازگشت آن به حد طبیعی شود، استفاده کرد.
عوامل موثر روی میزان MUN گله:
– نژاد : گاوهای هولشتاین معمولا دارای MUN کمتری نسبت به دیگر نژادهای گاوهای شیری هستند. دلیل احتمالی این حالت، شاید بیشتر به وزن بدن مربوط باشد تا نژاد، زیرا پژوهشها نشان دادهاند که گاوهای سنگینتر دارای MUN کمتری هستند؛
– فصل: MUN در ماههای فصل تابستان معمولا بیشتر است (به دلیل تنش گرمایی)؛
– زمان نمونهبرداری از شیر: مقادیر MUN در 3 تا 5 ساعت پس از مصرف خوراک، افزایش مییابد؛
– فرکانس شیردوشی: گلههایی که سه بار در روز دوشیده میشوند دارای MUN بیشتری نسبت به گلههایی هستند که دو بار در روز شیردوشی میشوند؛
– نمونهی صبح و بعد از ظهر: مقدار MUN در نمونه های صبح معمولا کمتر از نمونه های بعد از ظهر است، بنابراین، هنگامیکه MUN گله را در ماههای مختلف مورد بررسی و مقایسه قرار میدهید، باید زمان نمونهبرداری از شیر نیز یکسان باشند.
3-3- تنظیم MUN :
MUN ابزاری برای بررسی وضعیت پروتیین و انرژی جیره است. همیشه همراه با بررسی MUN، عوامل مدیریتی و تغذیهای زیر را نیز مورد بررسی قرار دهید:
– پروتیین خام جیره را بررسی کنید که بسیار کم (کمتر از 15 درصد) یا بسیار زیاد (بیش از 18 درصد) نباشد. RDP (60 تا 65 درصد کل پروتیین خام)، RUP (35 تا 40 درصد کل پروتیین خام) و پروتیین محلول (SP ، 50 درصد RDP) را بررسی کنید؛
– سطوح نشاسته (24 تا 28 درصد مادهی خشک جیره) و قندهای جیره (4 تا 6 درصد کل مادهی خشک جیره) را بررسی کنید؛
– نسبت پروتیین حقیقی شیر به چربی شیر (True milk protein / Milk fat) را بررسی کنید. در گاو هولشتاین این نسبت در حدود 82 درصد است (بهعنوان نمونه اگر پروتیین حقیقی شیر 3 درصد و چربی شیر نیز 7/3 درصد باشد، این نسبت برابر 81 درصد خواهد بود). کاهش MUN ، سبب کاهش این نسبت به زیر 75 درصد میشود.
– قوام مدفوع را مورد بررسی قرار دهید، گاوهای دارای MUN پایین معمولا مدفوع سفتتری نسبت به گاوهای دارای MUN بالا دارند. هرچه MUN بیشتر باشد، مدفوع شلتر است. البته باید توجه داشت که عوامل گوناگون دیگری بهجز MUN نیز میتوانند روی قوام مدفوع موثر باشند.
3-4- کاربرد MUN برای محاسبهی دفع نیتروژن:
معادلات رگرسیون گوناگونی برای محاسبهی دفع نیتروژن با استفاده از MUN طراحی شدهاند. یکی از آنها معادلهی زیر است که توسط پژوهشگران دانشگاه ویسکانسین ارایه شده است:
MUN (mg/d) × 0.028439 × وزن بدن (kg) = دفع ادراری نیتروژن (g/d)
دو مثال در این مورد:
گاوی 680 کیلویی را در دو حالت با MUN پایین (10 mg/dL) و MUN متوسط (14 mg/dL) با هم مقایسه کنید:
10 (mg/d) = 193 g/d × 0.028439 × 680 (kg) = دفع ادراری نیتروژن (g/d)
14 (mg/d) = 271 g/d × 0.028439 × 680 (kg) = دفع ادراری نیتروژن (g/d)
271 – 193 = 78 g
این تفاوت 78 گرمی نشاندهندهی این است که در این گاو به ازای هر واحد افزایش در MUN، میزان دفع ادراری نیتروژن به اندازهی 19.5 گرم در روز و یا 23790 گرم در یک دورهی شیردهی 305 روزه (78 × 305) افزایش مییابد.
4- آلبومین (Albumin) :
آلبومین نیز به عنوان شاخصی از وضعیت مواد مغذی و انرژی جیره قابل استفاده است. در شرایط نرمال میانگین میزان آلبومین خون باید بیش از 3g/dL (یا 0.3 mg/mL) باشد. افزون بر مواد مغذی و انرژی جیره، میزان آلبومین زیر تاثیر عوامل گوناگونی از جمله شرایط التهابی، بیماری های کبدی و کلیوی و گوارشی می باشد. شرایط التهابی سبب کاهش آلبومین خون می شود، زیرا التهاب موجب باز شدن مویرگ ها و تراوش آلبومین به بیرون از رگها به ویژه شیر و ادرار می شود. عفونت و التهاب در بافت پستانی (مانند ورم پستان) سبب افزایش نفوذپذیری مویرگی (باز شدن مویرگها) و افزایش تراوش آلبومین خون به شیر میشود. حد نرمال آلبومین در شیر زیر 0.2 mg/mL است؛ مقادیر بیش از 0.5 mg/mL نشاندهندهی ورم پستان یا عفونت پستانی است.
آلبومین ها در کبد تولید می شوند؛ بنابراین بیماری های کبدی می توانند منجر به کاهش تولید و در نتیجه کاهش آلبومین خون شوند. همچنین بیماریهای کلیوی و گوارشی نیز میتوانند منجر به دفع آلبومینها از بدن و کاهش غلظت آلبومین خون شود.
سنجش میزان آلبومین خون یا BSA (Bovine serum albumin) در دورهی انتقال، یکی از ابزارهای مهم برای سنجش وضعیت گاو از نظر ابتلا به بیماریهای متابولیکی یا عفونی است. مقدار BSA شیر، به دورهی شیردهی، Lactation number، و وضعیت عفونت پستان ارتباط دارد. میزان BSA در شیر در اواخر دورهی شیردهی افزایش مییابد. اگر میزان BSA خون در دورهی کلوزآپ و گاوهای تازه زا به ترتیب برابر یا کمتر از 3.3 g/dL و 3.2 g/dL باشد، احتمال بروز بیماری ها افزایش می یابد.
اگر در گاوهای تازه زا، میزان پروتیین کل (TP Total protein =) کمتر از 6 g/dL باشد، احتمال بروز بیماری ها افزایش می یابد.
نتیجه گیری کلی:
در مجموع گاوهایی که دارای مقادیر کمتر از حد آلبومین، UN، قند و کلسترول خون، و مقادیر بیش از حد NEFA، BHBA، نسبت NEFA : Cholesterol ، و AST هستند، نسبت به گاوهای سالم دارای حساسیت بیشتری برای ابتلا به بیماری های پس از زایمان هستند.